مسافرت همدان 22/5/92
بابایی که از کشتی اومد تصمیم گرفتیم بریم مسافرت اما چون رفتنمون قطعی نبود نمی تونستیم تاریخ دقیق بگیم واسه همین قبل از اینکه ما مطرح کنیم ملیکا و هادی ( دخترعمو و پسرعموی درسا) خودشون رو واسه بردن عزیزجون به مسافرت شمال آماده کرده بودن. متاسفانه مسافرتهامون تقریباً همزمان شد برای همین امسال عزیزجون با ملیکا رفت سال دیگه با ماست انشاا... البته ناگفته نمونه که بعد از برگشت از همدان تو مسیر شمال یه روز رو باهم گذروندیم که دوتا از عکسهاش رو میذارم. و اما همدان , شهر خوبی بود با مردم مهمون نواز و مهربون. این عکس رو تو آرامگاه ابن سینا گرفتیم . حالا فکر کنید درسا چرا اینطوری واسه ابوعلی سینا گریه می کنه!!!...
نویسنده :
مامان درسا
1:43